یک جمعه می رسی
به آفتاب و آینه سوگند، می رسی
روزی تو از هزاره ی لبخند، می رسی
و حاضرم قسم بخورم، ای طلوع سبز
یک جمعه- تو- قسم به خداوند، می رسی
ما سال ها به جز غم و غصه چه داشتیم
درمان غصه های تنومند! می رسی؟
از کودکی به هر که رسیدم، دلم گرفت
من هی سؤال کردم و گفتند می رسی
حالا من و شمارش انگشت های درد
هی می شمارم اینکه تو تا چند می رسی