قرار بر شب قدر است، شبی که مهربانترین کلمات بر پیشانی زمین نقش میبندد و مقدسترین واژهها اتفاق میافتد، شبی که آیه آیه روشنی تفسیر میشود و سوره سوره زیبایی تکثیر.
شبی که فرشتگان بر آستینش سجده میکنند و بر آستانش سر میستایند.
شبی که منبع فخر است و مطلع فجر.
شبی که مقدرات یکسال عاشقی را در بین اهالی زمین به حراج میگذارند و همه فرصت تاراج «کل امر» را دارند، همه به قدر بندگی محض، بزرگیشان را به رخ میکشند و سهم هیچکس به یغما نمیرود.
شبهای کوفه همیشه- حتی درشب قدر- مهآلود است و مبهم، تا هیچ چشم نامحرمی مولا را با کولهباری از نان و عاطفه و خرما به تماشا ننشیند.
یا علی! تو آمدی تا پروردگار عالمیان، حجت را بر خلق خویش تمام کند که در عین قدرت، میتوان چون فقرا زیست و بر مسند خلافت، میتوان وصله بر پیراهن زد، آنقدر که پیراهن به فریاد آید. ای نشانه کامل اخلاص! تو را چه چیز جز لبخند رضایت خالقت راضی میکرد! تو در آن خلوتهای باشکوه، با خدای خود چه گفتی که به تو صبر و پایداری کوهها را بخشید و بخشندگی باران را!
تو با خدای خود چه گفتی که تو را عزت عدالتطلبی و عدالتجویی بخشید و پیوسته در این راه استوارت داشت تا عاقبت نیز جان بر سر آن نهادی؟
یا علی! ما همه چیز را مدیون توئیم، هر چند ذرهای به آنچه تو خواستی و میخواهی شباهت نداریم و این دین، شرمندهمان نمیکند که دست کم دست و پایی بزنیم و تلاش کنیم که شایسته ادعای «محب تو بودن» باشیم.
یا علی! تو را به شکوه لحظات عارفانهات با محمد، خدیجه، فاطمه، حسن، حسین، عباس، زینب، ابوذر، مقداد، سلمان، میثم و دیگرانی که چشم امیدشان به استواری و مردانگی تو بود، خدایت را سوگند بده که آبی بر چشمان خوابآلوده ما بزند و شبستان سرد تنهاییهای جانکاه بشر را با نور معرفت و ایمان خود، گرما ببخشد، دلهایمان را یکی کند و... چه بگویم؟
وقتی نام کوفه و علی میآید، تمام شعرهای شفاف آفرینش کبود میشوند، «علی» روشنترین اتفاق خلقت میماند و «کوفه» کبودترین حادثه هستی.
تقدیر قدر برای ما آن میشود که شرمندهترین تیغ تحجر زلالترین لبخند را در محراب نور «رستگار» کند.
یا علی! از خدا بخواه به ما شایستگی فهم و درک جگری را که برای جهل ما خونابه کردی و چشمی را که برای دیدن بارقه اندکی از ایمان، به نگاه مرده ما دوختی، بدهد. خدا را چه دیدی؟ شاید کویر تشنه دلهای ما نیز به باران عشق و طراوت معرفت و سرسبزی ایمان، آراسته شد، زان پیش که مجالی نماند که آدمی، آهی است و دمی!
چه غربتی است در شبی که به وسعت هزاره ماه است. دلگیرتر از تمام لیالی میشویم و بدون آنکه بخواهیم لبریز از دعا، قرآن به سر میگیریم تا با ذکر «به علی» آنقدر تکثیر شویم که در آستانه تنگی نفس به رهایی برسیم.